سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بصورت ریتمیک می گفتم  : دخترم دخترم - دخترم دخترم و شیوا بالا می پرید . شیوا : بابا بسه . سرم جیگ - گیج رفت . گیش کشید . دیگه نگیا !!! ... شیوا : بابا چرا مهمونا نمیان ؟؟؟

جمعه 6/11/91 9:38 عصر - آخرین تغییر : [.:راشد خدایی:.] جمعه 6/11/91 10:50 عصر

محمد تقی خوش خواهش

الان آتیش میکنیم میایم ها!  - ذره بین زنده

شیوا : بابا ساعت چنده مهمونا بیان ؟؟؟ - خاطرات دکتر بالتازار

شیوا : بابا دیگه با من حرف نزن . من با تو حرف نمیزنم . فشارم آمده پایین !!! . گفتم : باشهگفت : انقد نگو باشه !!! - خاطرات دکتر بالتازار

شام میاین ؟ - خاطرات دکتر بالتازار

شیوا : عمو عباس . بی تو قلبت می گیره !!! - خاطرات دکتر بالتازار

شام توی سوریه است حالا رفتن صلاح نیست!  - ذره بین زنده

گفتم شام میاین . نگفتم شام میرین ! اگه شام میاین به مرغم التماس کنم چند ساعت زودتر تخم بذاره لااقل یه نیمرو جلوتون بذارم !!! - خاطرات دکتر بالتازار

شیوا : این بابای منه . این بابای منه ( تکرار ) - خاطرات دکتر بالتازار

( شیوا : بابا تو حلزونی !!! اسم تو حلزونه !!! ) - خاطرات دکتر بالتازار

 شام که اینجا هستیم؛ سحری چطوره؟ - ذره بین زنده

هه هه هه . شیوا صدای خنده منو شنید و گفت : چی شد؟ چی شد ؟ - خاطرات دکتر بالتازار

به صرف خواب بیایین . یه طبقه بیکاره داریم . - خاطرات دکتر بالتازار

یک طبقه ی بیکار؟!  به دکتر احمدی نژاد میگم!!! - ذره بین زنده

من امشبو مرخصی گرفتم خونه موندم . اونوقت شما بدقولی می کنین ؟ من هیچی به دل کوچیک شیوا رحم میکردین ! - خاطرات دکتر بالتازار

تقصیر راشده! به ما نگفته!  - ذره بین زنده

شیوا : بابا گشنه ات نیست ؟ گشنت نیست به تو غذا بدم ؟!! - خاطرات دکتر بالتازار

راشد کجاست ؟ از خجالت مخفی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ - خاطرات دکتر بالتازار

 

دکتر کچل کردی ما را - .:راشد خدایی:.


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  10:58 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]